Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آنا»
2024-04-29@07:13:06 GMT

معاون حقوقی استقلال: پنجره ما به زودی باز می شود

تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۰۹۳۵۴

به گزارش خبرگزاری علم و فناوری آنا و به نقل از رسانه باشگاه استقلال، شایعه محکومیت این باشگاه به محرومیت از سه پنجره نقل و انتقالاتی که در فضای مجازی منعکس شده و به برخی خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها نیز راه یافته، صحت ندارد و پنجره نقل و انتقالاتی باشگاه استقلال به دلیل شکایت دستیاران ساپینتو به صورت موقت بسته شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مکاتبات رسمی با فیفا انجام شده تا این بدهی از محل مطالبات باشگاه استقلال نزد فدراسیون جهانی فوتبال پرداخت شود و بدیهی است طبق قوانین، به محض پرداخت بدهی و اعلام وصول وکلای دستیاران ریکاردو ساپینتو، پنجره نقل و انتقالاتی باشگاه استقلال باز خواهد شد.

باشگاه استقلال به هواداران فهیم خود اطمینان می‌دهد مدیریت و تیم حقوقی باشگاه با جدیت پیگیر حل و فصل پرونده‌های بین المللی باقی مانده از فواصل گذشته هستند و با تمام توان در راه آرامش هواداران عزیز و استیفای حقوق باشگاه استقلال تلاش می‌کنند.

معاون حقوقی باشگاه استقلال: نه مجازات انضباطی داشتیم، نه پرونده در کمیته انضباطی

 محمدرضا بختیاری، معاون حقوقی باشگاه استقلال به رسانه رسمی باشگاه گفت:در مقررات فیفا بسته شدن پنجره نقل و انتقالات دو مبنا دارد یا اهرم فشار برای پرداخت بدهی معوقه است یا مجازات انضباطی که از سوی کمیته انضباطی فیفا رسیدگی شده و رای صادر شده باشد که باشگاه استقلال خوشبختانه تا به حال محکومیت از سوی کمیته انضباطی فیفا نداشته است.

دکتر بختیاری تاکید کرد؛ در مقررات نقل و انتقالات فیفا، باشگاه‌ها یا طبق ماده ۱۲ مکرر که به منزله بی توجهی به احکام صادره است و یا ماده ۱۸ که ترغیب بازیکن تیم دیگر به فسخ غیر موجه است، به پنجره نقل و انتقالاتی بسته محکوم می‌شوند که باشگاه استقلال در این زمینه‌ها هم پرونده یا محکومیت نداشته و ندارد.

بختیاری ادامه داد: فیفا سامانه جدیدی راه اندازی کرده که در آن وضعیت نقل و انتقالات باشگاه‌ها هفته به هفته تشریح می‌شود. مطابق آنچه در سامانه فیفا آمده ما سه شاکی داریم که هر سه دستیاران ریکاردو ساپینتو هستند و مجموع مطالبات سه دستیار ریکاردو ساپینتو نزدیک به چهل و یک هزار دلار است که باشگاه حدود بیست روز پیش از طریق مکاتبه با دپارتمان مالی فیفا، موفق شد مجوز پرداخت این مبلغ را از سوی اتاق تهاتر فیفا از محل مطالبات باشگاه استقلال از فیفا به دست آورد و مبالغ مذکور از سوی واحد مالی فیفا پرداخت و مدارک آن به واحد بین الملل باشگاه ارسال شد.

وی افزود: پس از این مرحله باشگاه باید مراتب پرداخت و وکلای دستیاران ساپینتو مراتب دریافت را به فیفا گزارش می‌کردند که متاسفانه با تعطیلات سال نوی میلادی برخورد کردیم و امکان این مکاتبات وجود نداشت و بلافاصله پس از پایان تعطیلات، باشگاه استقلال نامه مربوطه را ارسال و از وکلای طرف مقابل درخواست ارسال تاییدیه را کرد که ظرف چند روز آینده با طی شدن این مراحل، پنجره نقل و انتقالات استقلال باز خواهد شد.

انتهای پیام/

منبع: آنا

کلیدواژه: پنجره نقل و انتقالات استقلال باشگاه استقلال استقلال پنجره نقل و انتقالاتی پنجره نقل و انتقالات باشگاه استقلال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۰۹۳۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!

      داستان کوتاه

      مریم رحمَنی

       یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجره‌ی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیده‌ام.مثل وقت‌هایی که خواب می‌بینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمی‌توانم از هم تفکیک کنم.

   پرده‌ی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بی‌اختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانه‌ام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشم‌هایم بسته نمی‌شد و مدام تصویر مردی قوی هیکل می‌آمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشم‌هایم را باز می‌کردم و سعی می‌کردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکان‌ها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمی‌شود بیدارش کرد. 

  نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن می‌شد و داشتم فکر می‌کردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم می‌رفتم یک لامپ می‌خریدم و خودم عوضش می‌کردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جمله‌ی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد! 

  لای پنجره باز بود و سوز تندی می‌آمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم. 

   برگ‌های درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانه‌ی ما، همین‌طور داشتند تکان می‌خوردند و یک صدای خش‌خش ریزی توی هوا می‌رقصید. 

   بوی دود سیگار از کنار بینی‌ام رد شد و بی‌هوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده‌ی مرکز شهر و وسط این‌همه شلوغی کمتر پیش‌ می‌آید ماه را گوشه‌ای از آسمان ببینم. با زن همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می‌کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن‌قدرها که تصور می‌کردم باد سردی نمی‌وزید. 

-شما هم خواب‌تون نمیاد؟ 
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پی‌اش! 

هم‌زمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را به‌خاطر بسپارم. 

- من هیچ صدایی نشنیدم! 
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
 
کلمه‌ی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه می‌دانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين. 


به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود. 

زن گفت: چای یا قهوه می‌خورید؟ 
گفتم: این موقع شب نه! خوابم می‌پرد و تا صبح باید داستان‌سرایی کنم! 
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزه‌ای زده‌ام، چهره‌ی بی‌تفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمی‌دانستم کجاست خنده‌ام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم. 

زن گفت: شب‌ها خیلی طولانی‌اند. 
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنه‌ی وسط حیاط نشستم تا راحت‌تر بتوانم به حرف‌هایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید! 

-پس چکار کنم؟ 
- من و همسرم فیلم می‌بینیم. گاهی بازی می‌کنیم. منچ و مارپله. 

دوباره خندیدم و دوباره خنده‌ام را و بالاپوشم را جمع کردم. 
- فیلم‌های توی خیابان را هر روز می‌بینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور می‌کنم. فیلم به چه کارم می‌آید. 

داشت لابلای برگ‌های اکالیپتوس دنبال چیزی می‌گشت. 
- ها... بیا... اومد بالاخره

-چی اومد؟ 
-ماه! خودتم داشتی دنبالش می‌گشتی.

از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجه‌ی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که می‌دیدم مجموعه‌ای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمی‌دیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود. 

-قشنگه.. نه؟ 
-خیلی 

-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه می‌کنه، تو اونو. 

صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع  کرد. 

دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟ 
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آن‌قدر صدای خنده‌اش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
 
-برای صدای شازده‌کوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمی‌خوری؟ 
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد. 

یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم می‌خورد تصمیم‌های عجیبی برای خانه‌داری می‌گیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شب‌ها دم‌نوش‌های خوشمزه درست کنم. یا این‌که فردا عصر حتما کیک هویج درست می‌کنم و برای همسایه‌ی طبقه‌ی بالا می‌برم و باهاش دوست می‌شوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب می‌ریزم. 

برگ‌ها را از توی دستم ریختم کف حیاط. 

توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافه‌ی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبه‌ی خالی کبریت در می‌آورد و هی زیر لب می‌گفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایه‌ی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبه‌ی درگاهی آشپزخانه رویش را به‌سمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچه‌تون رد شدن و تو ترسیدی؟ 

گفتم آره. اولین‌بار بود که یکی از بچه‌های کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف می‌کرد. 

- و تو فکر کردی قاتل‌های امیرکبیر حمله کردن! 
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید. 

بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حمله‌ی غازهای وحشی خیلی ترسناکه! 

قوطی نسکافه و جعبه‌ی چای کیسه‌ای کنار هم و هر دستم روی یکی‌شان. 
یا باید چای می‌خوردم یا یک قهوه‌ی فوری.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • استقلالی‌ها پولدار می‌شوند
  • نتیجه بررسی ادامه روند پرداخت طرح فجرانه به زودی اعلام می شود
  • ویسی، در و پنجره‌های فولاد را بست!
  • اعتراض استقلال به رای محرومیت حسینی در کمیته استیناف
  • آرامکو عربستان شریک تجاری فیفا در جام جهانی ۲۰۲۶
  • آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
  • ‏عربستان اسپانسر اصلی فیفا شد!‏
  • ‏عربستان اسپانسر اصلی فیفا شد!‏ + جزئیات قرارداد
  • مالک جدید استقلال این فوق ستاره را می‌خرد؟
  • پرهزینه و زیان‌ده؛ پول قرارداد پرداخت بازیکنان استقلال و پرسپولیس از جیب کارگران و بازنشستگان!